چند ماه بعد از امضای فرمان مشروطیت در یک روز سرد زمستانی، در تبریز زیبا، یک محمدحسین به باقی محمدحسینهای دنیا اضافه شد. او که از ابتدا برای خودش مخی بود، اولین شعرش را در چهارسالگی به زبان ترکی آذربایجانی سرود. پدر و مادر محمدحسین مثل همه خانوادههای ایرانی معتقد بودند که «پزشکی بخون، در کنارش... رو هم ادامه بده!» (در جای خالی هر کار دیگری را میتوانید بگذارید.) به همین دلیل او رفت تا دکتر شود. اما بسوزد پدر عشق (اینجا عشق کاملا زمینی مدنظر است). محمدحسین قبل از اینکه بفهمد قلب، کدام طرف بدن است، به سبب همان عشق و این صحبتها پزشکی را رها کرد و همان حرفه بدون نان و آب شاعری را ادامه داد. محمدحسین بهجت تبریزی بعدها یکی از بهترین منظومههای مردمی جهان را به زبان مادریش سرود یعنی منظومه «حیدر بابایه سلام». این درخواست مادرش بود و به هرحال حرف مادر را نمیشود زمین انداخت. محمدحسین که در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشوده بود، از همان ابتدا چشمش به عشق ائمه روشن شد. یکی از معروفترین اشعارش «علی ای همای رحمت» است که در مدح حضرت علی(ع) سروده شده (البته اگر الان بعضیها مدعی نمیشوند که او اصلا مسلمان نبوده).
او خودش را «شیوا» تخلص میکرد. اما عین خودمان که برای تصمیمهای مهم زندگی فال حافظ میگیریم، محمدحسین هم برای یافتن تخلص بهتر فال حافظ گرفت. البته او مثل ما کار خودش را نکرد بلکه به حرف حضرت حافظ گوش داد. او دوبار از دیوان حافظ تفأل زد که هر دوبار کلمه «شهریار» آمد:
غم غریبی و غربت چو بر نمیتابم / به شهرِ خود رَوَم و شهریارِ خود باشم
دوامِ عمر و مُلکِ او، بخواه ز لطف حق ای دل / که چرخ، سکهٔ دولت به نام شهریاران زد
محمد حسین هم به احترام حافظ تخلص شهریار را پذیرفت. شهریار سرانجام در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ در ۸۳ سالگی رفت پیش خدا.
تفألی به حافظ
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها